سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و او را از قدر پرسیدند ، فرمود : ] راهى است تیره آن را مپیمایید و دریایى است ژرف بدان در میائید ، و راز خداست براى گشودنش خود را مفرسایید . [نهج البلاغه]
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 15

دوران حیات و امامت امام هشتم اوج گیرى گرایش مردم به اهل بیت و دوران گسترش پایگاههاى مردمى این خاندان است.(1)
چنان که مى دانیم امام از پایگاه مردمى شایسته اى برخوردار بود و «در همان شهر که مأمون با زور حکومت مى کرد او مورد قبول و مراد همه مردم بود و بر دلها حکم مى راند... نشانه ها و شواهد تاریخى ثابت مى کند که (در این دوران) پایگاه مردمى مکتب على علیه السّلام از جهت علمى و اجتماعى تا حدّى بسیار رشد کرده و گسترش یافته بود. در آن مرحله بود که امام علیه السّلام مسئولیت رهبرى را به عهده گرفت.»

گرچه که در دوران امامت امام رضا علیه السّلام دو مرحله فعالیّت در سالهاى خلافت هارون و سالهاى خلافت مأمون را مى توان از یکدیگر جدا کرد و براى هر یک از این دو مرحله ویژگیهایى متمایز از دیگرى یافت، اما اگر به ویژگى عمومى این دوران بنگریم، خواهیم دید «هنگامى که نوبت به امام هشتم علیه السّلام مى رسد... دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه است و شیعه در همه جا گسترده اند و امکانات بسیار زیاد است که منتهى مى شود به مسأله ولایتعهدى . البته در دوران هارون، امام هشتم در نهایت تقیّه زندگى مى کردند. یعنى کوشش و تلاش را داشتند، حرکت را داشتند، تماس را داشتند، منتهى با پوشش کامل... مثلاً دعبل خزاعى که درباره امام هشتم در دوران ولایتعهدى آن طور حرف مى زند دفعتاً از زیر سنگ بیرون نیامده بود. جامعه اى که دعبل خزاعى مى پرورد یا ابراهیم بن عبّاس را که جزو مدّاحان على بن موسى الرضاست، یا دیگران و دیگران را، این جامعه بایستى در فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر سابقه داشته باشد. چنین نیست که دفعتاً و بدون سابقه قبلى در مدینه و در خراسان و در رى و در مناطق گوناگون ولایتعهدى على بن موسى الرضا علیه السّلام را جشن بگیرند. اما قبلاً چنین سابقه اى نداشته باشد. آنچه در دوران على بن موسى الرضا علیه السّلام یعنى ولایتعهدى پیش آمد نشان دهنده این است که وضع علاقه مردم و جوشش محبّتهاى آنان نسبت به اهل بیت در دوران امام رضا علیه السّلام خیلى بالا بوده است. به هر حال بعد هم که اختلاف امین و مأمون پیش آمد و جنگ و جدال بین خراسان و بغداد، پنج سال طول کشید همه اینها موجب شد که على بن موسى الرضا علیه السّلام بتوانند کار وسیعى بکنند که اوج آن به مسأله ولایتعهدى منتهى شد.»(3)
حقیقت آن است که در این دوران، بدى اوضاع میان امین و مأمون به امام کمک کرد تا بار سنگین رسالت خویش را بر دوش کشد، بر تلاشهاى خود بیفزاید، و فعالیتهاى خود را دوچندان کند، چه در این زمان زمینه آن فراهم گشت که شیعیان با او تماس گیرند و از رهنمودهاى او بهره جویند، و همین امر در کنار برخوردار بودن امام از ویژگیهاى منحصر به فرد و رفتار آرمانى که در پیش گرفته بود سرانجام به تحکیم پایگاه و گسترش نفوذ امام در سرزمینهاى مختلف حکومت اسلامى انجامید. او خود یک بار زمانى که درباره ولایتعهدى سخن مى گوید، به مأمون چنین اظهار مى دارد: «این مسأله که بدان وارد شده ام هیچ چیز بر آن نعمتى که داشته ام نیفزوده است. من پیش از این در مدینه بودم و از همان جا نامه ها و فرمانهایم در شرق و غرب اجرا مى شد و گاه نیز بر الاغ خود مى نشستم و از کوچه هاى مدینه مى گذشتم، در حالى که در این شهر عزیزتر از من کسى نبود.» در این جا بسنده است سخن ابن مونسـدشمن امامـرا بیاوریم که به مأمون مى گوید: اى امیرمؤمنان، این که اکنون در کنار توست بتى است که به جاى خدا پرستش مى شود.(4)
در چنین شرایطى و پس از آن که حضرت رضا علیه السّلام بعد از پدر مسئولیت رهبرى و امامت را به عهده گرفت در جهان اسلام به سیر و گشت پرداخت و نخستین مسافرت را از مدینه به بصره آغاز فرمود، تا بتواند به طور مستقیم با پایگاههاى مردمى خود دیدار کند و درباره همه کارها به گفتگو بپردازد. عادت او چنین بود که پیش از آن که به منطقه اى حرکت کند، نماینده اى به آن دیار گسیل مى داشت تا مردم را از ورود خویش آگاه کند تا وقتى وارد شهر مى شود مردم آماده استقبال و دیدار او باشند. سپس با گروههاى بسیار بزرگ مردم اجتماع برپا مى کرد و درباره امامت و رهبرى خود با آنان گفتگو مى فرمود. آنگاه از آنان مى خواست تا از او پرسش کنند تا پاسخ آنان را در زمینه هاى گوناگون معارف اسلامى بدهد. سپس مى خواست که با دانشمندان علم کلام و اهل بحث و سخنگویان، همچنین با دانشمندان غیرمسلمان ملاقات کند تا در همه باب مناقشه به عمل آورند و با او به بحث و مناظره پردازند.
پدران حضرت رضا علیه السّلام به همه این فعالیتهاى آشکار مبادرت نمى کردند. آنان شخصاً به مسافرت نمى رفتند تا بتوانند مستقیم و آشکار با پایگاههاى مردمى خود تماس حاصل کنند. اما در دوران امام رضا علیه السّلام این مسأله امرى طبیعى بود، چرا که پایگاههاى مردمى بسیار شده و نفوذ مکتب امام على علیه السّلام از نظر روحى و فکرى و اجتماعى در دل مسلمانان که با امام آگاهانه همیارى مى کردند افزایش یافته بود...
پس از آن که امام مسئولیت امامت را به عهده گرفت همه توانایى خود را در آن دوره، در توسعه دادن پایگاههاى مردمى خود صرف کرد اما رشد و گسترش آن پایگاهها و همدلى آنان با کار امام به این معنى نبود که او زمام کارها را به دست گرفته باشد. با وجود همه آن پیشرفتها و افزایش پایگاههاى مردمى ، امام بخوبى مى دانست و اوضاع و احوال اجتماعى نشان مى داد که جنبش امام علیه السّلام در حدّى نیست که حکومت را در دست گیرد، زیرا با پایگاههاى گسترده اى که حضرت داشت، گرچه از او حمایت و پشتیبانى مى کردند، امّا نظیر این پایگاهها به این درد نمى خورد که پایه حکومت امام علیه السّلام گردد. چه، پیوند آن با امام پیوند فکرى پیچیده و عمومى بود و از قهرمانى عاطفى نشانى داشت. این همان احساسهاى آتشین بود که روزگارى پایه و اساسى بود که بنى عبّاس بر آن تکیه کردند و براى رسیدن به حکومت بر امواج آن عواطف سوار شدند. اما طبیعت آن پایگاهها و مانندهاى آن به درد آن نمى خورد که راه را براى حکومت او و در دست گرفتن قدرت سیاسیش هموار سازد.
از این روى مى بیینم که بیشتر قیامهایى که مسلمانان و پیروان با اخلاص، با نظریه امام على علیه السّلام برپا کردند، در تناقضها و اختلافهاى داخلى نابود مى شد و یا غالباً انشعاب مى کردند و از یکدیگر جدا مى شدند و احیاناً با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند. علت این امر بسى ساده بود. با این توضیح که همه پایگاهها از نظریه امامان آگاه نبودند و اوضاع اجتماعى و موضوعى را درک نمى کردند. بلکه قیامهایشان غالباً عاطفى و آتشین بود، نه آگاهانه و نضج یافته. پس طبیعتاً عواطف و احساسها نمى توانست بناى حقیقى اسلام قرار گیرد؛ چه، بناى حقیقى براساس آگاهى کامل از هدف استوار است.
امام رضا علیه السّلام در این مرحله خود را آماده آن مى کرد تا مهار حکومت را به دست گیرد، اما با شکلى که او خود مطرح کرده بود و خود مى خواست نه در شکلى که مأمون اراده مى کرد و در آن شکل ولایتعهدى را به او عرضه داشت و او آن را ردّ کرد و نخواست.(5)
این تصویرى است از دوران امام که مى تواند در تفسیر دو رخداد مهمّ یعنى مسأله ولایتعهدى و نیز مسأله پیشنهاد خلافت به امام از سوى مأمون ما را راهگشا باشد. به تعبیرى دیگر، مى توان گفت تنشهاى موجود در آن زمان هنوز باقیمانده هایى از طوفانى بود که از چند دهه قبل علیه حکومت اموى و از سوى دو خاندان مهمّ علوى و عبّاسى برپا شده بود. در میان چنین طوفانى بود که قدرت طلبان خاندان عبّاسى بر اسبهاى لجام گسیخته خود مى نشستند و هرگونه که مى خواستند به سوى هدف خودـو با این دیدگاه که هدف وسیله را توجیه مى کندـمى راندند و گاه هم در این هیاهو و در غیاب دیده هاى مردم خنجرى هم از پشت به خاندان علوى مى زدند و پس از آن میوه اى را که در دست مجروح این خاندان بود، به زور و به چنگال نیزه نیرنگ درمى ربودند.
خاندان عبّاسى از سویى از نام «آل محمّد» سوءاستفاده مى کرد، چندان که گاه به خاطر نزدیکى طرز کار یا تبلیغاتشان با آل على ، در مناطق دور از حجاز این گونه وانمود مى کردند که همان خط آل على هستند. حتّى لباس سیاه بر تن مى کردند و مى گفتند: این پوشش سیاه لباس ماتم شهیدان کربلا و زید و یحیى است، و عدّه اى حتّى از سرانشان، خیال مى کردند که دارند براى آل على کار مى کنند.(6)
از سویى دیگر نیز همین خلفاى خاندان عبّاسى از همان روزهاى نخست سلطه خود کاملاً میزان نفوذ علویان را مى دانستند و از آن بیم داشتند.(7) سختگیریهایى که از همان دوران آغازین حکومت عبّاسى علیه بنى الحسن به عمل آمد، گواهى بر این ترس و وحشت عبّاسیان از اهل بیت و علاقه مردم به آنان است. گواهى دیگر آن که آورده اند: منصور هنگامى که به جنگ با محمّد بن عبدالله و برادرش ابراهیمـاز علویانـمشغول بود شبها را نمى خوابید، حتى در همین زمان دو کنیز براى او آوردند که آنها را ردّ کرد و گفت: «امروز روز زنان نیست و مرا با آنان کارى نه، تا آن زمان که بدانم سر ابراهیم از آنِ من و یا سرِ من از آنِ ابراهیم مى شود. او در همین جنگها پنجاه روز جامه از تن نکند و از فزونى اندوه نمى توانست درست سخن خود را پى گیرد.»(8)
این نگرانى در دوران پس از منصور نیز ادامه یافت و نگرانى مهدى و هارون عبّاسى بیش از منصور بود، چندان که در همین دوران امام کاظم علیه السّلام آن زندانهاى سخت خود را گذراند. پس از این دو، نوبت به مأمون رسید. در دوران مأمون مسأله دشوارتر و بزرگتر و مشکل آفرین تر بود. چه، شورشها و فتنه هاى فراوانى سرتاسر ولایتها و شهرهاى بزرگ اسلامى را دربرگرفته بود تا جایى که مأمون نمى دانست چگونه آغاز کند و چه سان به حلّ مسأله بپردازد. او مى دید و از این رنج مى برد که سرنوشتش و سرنوشت خلافتش در معرض تندبادهایى قرار گرفته که از هر سو بر آن مى تازد.(9)
مأمون در کنار این ترس و نگرانى از هوشى سرشار، فهمى قوى ، درایتى بى سابقه، شجاعتى کم نظیر و جدّیتى راهگشا بهره مند بود و اینها همه در کنار هم، او را بدان رهنمون گشت که ابتکارى تازه بر روى صحنه آورد و امام هشتم را با تجربه اى بزرگ رویاروى سازد و مسأله ولایتعهدى را پیش آورد، هر چند در این زمینه نیز، تدبیر امام علیه السّلام او را ناکام ساخت.


 نوشته شده توسط محمد گودرزی در دوشنبه 86/7/30 و ساعت 10:34 صبح | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

خورشید هشتم
محمد گودرزی
بنده در سال 1360 در خانواده ای مذهبی در تهران به دنیا آمدم. تحصیلات خود را تا مقطع پیش دانشگاهی در همانجا گذراندم و سپس برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه وارد مشهد شدم.در مشهد مدت 6 سال در مدرسه علوم دینیه امام محمد باقر علیه السلام تحصیل کردم و از خرمن اساتید گرانبهایی چون آیت الله رضازاده، آیت الله سیدان ، حجت الاسلام و المسلمین دهشت و جناب حجت الاسلام والمسلمین دیانی ، خوشه هایی گرانبها چیدم. و هم اکنون در رشته علوم حدیث در دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشغول به تحصیل می باشم.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 7
مجموع بازدیدها: 234345
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه