سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوست، کسی است که از ستم و تجاوزگری باز دارد و بر انجام دادن خوبی و نیکویی یاری کند . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: یکشنبه 103 اردیبهشت 9

جنبش هاى سیاسى در عصر امام

جنبش حسان بن مجالد همدانى
در سال 148 هجرى ، حسان بن مجالد همدانى ، همراه گروهى از خوارج، در روستایى به نام بافخارى در حوالى شهر موصل، بر منصور عباسى شورید. لشکر موصل به فرماندهى صقر بن نجده به جنگ وى رفت، اما در برابر او تاب نیاورد. شورشیان وارد موصل شدند و شهر را به آتش کشیدند. از آنجا به رقه رفتند و چندى با خوارج عمان همداستان گشتند. یاران حسان بار دیگر به موصل تاختند و با صقر بن نجده ، بلال قیسى و حسن بن صلاح درگیر شدند. این بار نیز صقر گریخت، بلال کشته شد و حسن ، چون همدانى بود، زنده ماند و از همین رو، برخى از یاران حسان از او گسستند.
منصور عباسى در آغاز بر آن شد تا آنان را سرکوب کند، ولى ابوحنیفه ، ابن ابى لیلى و ابن شبرمه او را از کشتار موصلیان باز داشتند.

جنبش استادسیس
در سال 150 هجرى ، استادسیس ، سیصد هزار جنگجو از میان مردم هرات، بادغیس، سیستان و دیگر ولایات خراسان گرد آورد و پس از شورشى فراگیر، بر بیشتر منطقه خراسان چیره شد. منصور ، خازم بن خزیمه را به نبرد با او گسیل داشت و او استادسیس و فرزندش را دستگیر کرد و بسیارى از یاران وى را کشت و خود او را به قتل رساند.

جنبش بربریان
دز سال 151 هجرى ، عمرو بن حفص ، فرماندار منصور در قیروان ، حبیب بن حبیب را به جاى خود گذاشت و به زاب رفت. بربریان بر حبیب شوریدند و او را کشتند.
همین امر سرچشمه جنبشى شد که سراسر افریقا را فرا گرفت و فرمانداران منصور در آن خطّه، یک یک از آن سرزمین رانده شدند.

جنبش شقنا
در سال 151 هجرى ، معلمى از بربریان به نام شقنا بن عبدالواحد ، که خود را عبدالله بن محمد و از تبار امام حسین علیه السلام مى خواند، در شرق اندلس قیام کرد و گروهى را پیرامون خود گرد آورد و در کوهى پناه جست و گاه به قصد چپاول، از آن سرازیر مى شد. تا سال 160 کسى را یاراى رویارویى با او نبود و شقنا هر روز بر قلمرو خود مى افزود. در این سال، دو تن از همراهانش، با نیرنگ او را کشتند و سر بریده اش را نزد فرماندار اندلس بردند.

جنبش ابوحاتم اباضى
در سال 151 هجرى ، یعقوب بن کندى ، معروف به ابوحاتم اباضى ، همراه جمعى از خوارج، در طرابلس شورید. عمروبن حفص ، فرماندار منصور در قیروان، لشکرى گسیل داشت، ولى ابوحاتم آنان را محاصره کرد. پس از چندى ، عمروبن حفص خود به نبرد با ابوحاتم شتافت، اما در سال 153 به دست وى کشته شد. سرانجام منصور عباسى سپاهى با شصت هزار جنگجو فرستاد و در سال 155 هجرى ابوحاتم کشته شد و شورش خوابید.

جنبش هاشم بن اشتاختج
در سال 152 هجرى ، گروهى از مردم افریقا و سپاهیان خراسانى ، به فرماندهى هاشم بن اشتاخنج ، در افریقا خروج کردند و محمد بن اشعث ، فرماندار منصوب از جانب منصور را بیرون راندند و فردى به نام عیسى بن موسى خراسانى را بر خویش گماردند.
سپاه منصور با او نبرد کردند و هاشم را نزد منصور بردند و به دستور وى ، او را کشتند.

جنبش عمروبن شداد
در سال 156 هجرى ، عمروبن شدّاد در بصره شورش کرد و هیثم بن معاویه نماینده منصور عباسى در بصره با او به نبرد برخاست و بر او چیره شد و فرمان داد تا دستها و پاهاى او را بریدند، گردنش را زدند و بر دارش آویختند.

جنبش مقنّع
در سال 159 هجرى ، فردى که ادعاى الوهیت مى کرد و به تناسخ ارواح باور داشت، روى خود را پوشاند و در خراسان قیام کرد. از این رو به مقنّع شهرت یافت. گروهى بى شمار بر پیروى از او، در قلعه هاى بسنام و سنجره گرد آمدند و به چپاول اموال مسلمانان پرداختند. پس از درگیریهاى فراوان، در سال 161 هجرى ، معاذ بن مسلم ، فرمانده سپاهیان مهدى عبّاسى آنان را محاصره کرد. مقنّع و خانواده اش، با خوردن زهر، خود را نابود کردند.

شورش خراسانیان
در سال 159 هجرى ، فرماندهان سپاه عبّاسى در خراسان به پا خاستند و خواهان برکنارى عیسى بن موسى از ولایتعهدى شدند. آنان در شورش خود، خواستار آن شدند که مهدى فرزندش موسى را به ولایتعهدى برگزیند. پافشارى عیسى بر منصب خود، از یک سو موجب ناخرسندى سپاهیان و درنتیجه، گسترش قیام شد و از سوى دیگر باعث گردید تا مهدى با پرداخت یک میلیون درهم و واگذارى آبادیهاى فراوان به عیسى ، او را به دست کشیدن از منصب ولایتعهدى وادارد. امّا در هر حال، حکومت پس از مهدى به هیچ یک وفا نکرد و هارون الرشید زمام فرمانروایى را به کف گرفت.

جنبش یوسف برم
در سال 160 هجرى ، یوسف بن ابراهیم ، معروف به یوسف برم ، در بخارا پرچم مخالفت با مهدى عبّاسى را برافراشت و مردمانى را گرد خود فراهم آورد. برخى وى را از خوارج حرودیه دانسته اند که شهرهاى بوشنج و مرورود را تصرّف کرد و آن گاه بر طالقان و جرجان چیره شد.
مهدى عبّاسى ، یزید بن مزید را براى جنگ با او به خراسان فرستاد و او یوسف را به اسارت نزد مهدى آورد. مهدى ، هرثمة بن اعین را فرمان داد تا یوسف و جمعى از یارانش را بکشد و سرهاى آنان را بر فراز دجله بیاویزد.

جنبش سرخ جامگان گرگان
در سال 162 هجرى ، گروهى از سرخ جامگان گرگان، به رهبرى فردى به نام عبدالقهّار در طبرستان شوریدند و در میان مردم منطقه، کشتارى گسترده به راه انداختند. عمرو بن علاء به جنگ آنان شتافت و با به قتل رساندن سرکرده ایشان، شورش را فرونشاند.

جنبش خراسانیان
در سال 166 هجرى ، زمانى که مهدى عبّاسى ، مسیّب بن زهیر را به فرماندارى خراسان گماشت، مردم آن منطقه با او از سر ناسازگارى درآمدند و با قیام خود، خواهان برکنارى مسیّب شدند. شورش به حدّى گسترده و خطرناک شد که مهدى ، به ناچار، مسیّب را از فرماندارى خراسان برکنار کرد و فردى دیگر به نام ابوالعبّاس فضل بن سلیمان طوسى را به جاى او نشاند، بدین ترتیب، در خراسان آرامش حکمفرما شد.

جنبش شهید فخّ
در سال 169 هجرى ، حسین بن على بن حسن از تبار امام حسن مجتبى علیه السلام ، در محلّى به نام فخّ قیام کرد و از مردم خواست تا براى پیاده کردن کتاب خدا و خرسندى از حکومت فردى از خاندان پیامبر صلّى الله علیه و آله ، با او بیعت کنند.
وى همراه سیصد نفر از یاران خود، از مدینه بیرون آمد و روانه مکّه شد و هنگامى که در منطقه فخّ با یاران و سپاهیان عبّاسى درگیر شد، با تیر حمّاد ترک از پاى درآمد. همو، آن گاه سر از بدن حسین ، معروف به شهید فخّ ، جدا کرد و آن را نزد هادى عبّاسى در بغداد فرستاد.

جنبش حصین
در سال 175 هجرى ، یکى از موالیان قیس بن ثعلبه ، به نام حصین ، در خراسان خروج کرد. حاکم سیستان، عثمان بن عماره ، سپاهى را براى سرکوبى وى گسیل داشت، امّا حصین بر سپاه اعزامى چیره شد و شهرهاى بادغیس، بوشنج و هرات را به تصرّف خود درآورد. با نیرو گرفتن شورشیان، هارون الرشید به غطریف فرمان داد تا قیام را سرکوب کند و او داود بن یزید را در رأس سپاهى دوازده هزار نفرى به نبرد حصین فرستاد، امّا شورشیان، با جمعیّتى حدود شصت نفر، سپاه داود را به پذیرش شکست واداشتند. سرانجام، دو سال پس از آغاز شورش، در سال 177 هجرى ، حصین به قتل رسید و آشوب فرو نشست.

جنبش یحیى بن عبدالله
در سال 176 هجرى ، یحیى بن عبدالله ، پسرعموى شهید فخّ که در قیام وى مشارکت داشت و پس از سرکوب آن جنبش، پنهانى مى زیست، هفت سال پس از شهادت دوستان خود، در دیلم به پا خاست و به دلیل بهره مندى از مراتب فضل و دانش، گروهى بى شمار به او پیوستند. پس از آن که فضل بن یحیى برمکى از سوى هارون الرشید به فرماندارى دیلم گماشته شد، یحیى بن عبدالله را یافت و با وى از در سازش درآمد و او را همراه جمعى از یارانش نزد هارون به بغداد فرستاد، و همگى در زندان بغداد به دیار باقى شتافتند.

حنبش عطّاف بن سلیمان
در سال 177 هجرى ، یکى از مردان دلیر و گستاخ موصل، به نام عطّاف بن سلیمان ، چهارهزار نفر از موصلیان را گرد خود آورد و تا آنجا پیش رفت که از ایشان باج و خراج ستاند. وقتى حاکم موصل، که محمد بن عبّاس هاشمى ، یا عبدالملک بن صالح بود، از رویارویى با عطّاف بهره اى تبرد، هارون الرشید شخصاً رو به موصل آورد و با ویران ساختن دیوار شهر، شورش را سرکوب کرد.

جنبش محمد عمرکى
در سال 180 هجرى ، جماعتى از سرخ جامگان گرگان قیام کردند و با ایجاد رعب و جوّ ناامنى ، به راهزنى پرداختند، به کاروانهاى حاجیان خراسانى یورش بردند و با کشتن جمعى از مسافران، آنان را از ادامه راه بازداشتند. عامل اصلى این شورش، محمد عمرکى بود. على بن عیسى بن ماهان گزارش این رویداد را به هارون الرشید نوشت و هارون فرمان داد تا محمد عمرکى را از پاى درآورند. سپاهیان على بن عیسى بن ماهان به تعقیب محمد عمرکى پرداختند و سرانجام او را در مرو به قتل رساندند و بدین ترتیب، زبانه هاى این شورش فرو نشست.

جنبش تمام بن تمیم
در سال 181 هجرى ، گروهى از مردم تونس به رهبرى تمام بن تمیم ، براى اعلام ناخرسندى خود از بدرفتارى محمدبن مقاتل ، فرماندار هارون در شمال آفریقا، بر ضدّ او شوریدند و سپاه او را شکست دادند، به گونه اى که به قیروان گریخت. یاران تمام در پى محمد بن مقاتل به قیروان رفتند و شهر را در اختیار خود گرفتند و محمّد بن مقاتل را امان دادند تا از افریقا خارج شود. جندى بعد، ابراهیم بن اغلب تمیمى براى سرکوب شورش تمام وارد عمل شد و او ناچار قیروان را واگذاشت و به تونس گریخت. محمد بن مقاتل بار دیگر او را به نبرد فراخواند و این بار تمام را محاصره کرد و او را به پذیرش شکست واداشت، ولى سرانجام او را امان داد. هارون الرشید به پاس خدمت ابراهیم بن اغلب او را به ولایت افریقا برگزید و به این گونه، زمامدارى شمال افریقا به دودمان اغلبیان رسید.

جنبش ابوالخصیب
در سال 183 هجرى ، وهیب بن عبدالله نسائى ، معروف به ابوالخصیب در منطقه نساء از نواحى خراسان قیام کرد و دامنه شورش وى که تا سال 185 هجرى ادامه یافت. شهرهاى ابیورد، توس و نیشابور را فرا گرفت و همه این شهرها به تصرّف شورشیان درآمد. مرو نیز محاصره شد، امّا على بن عیسى بن ماهان در مرو به مقابله با آنان پرداخت. خاندان ابوالخصیب را به اسارت گرفت و به سال 186 وى را در مرو کشت.

جنبش حمزه شارى
در سال 185 هجرى ، حمزه شارى که از خوارج بود، در بادغیس شورش کرد. عیسى بن موسى عامل عبّاسیان در منطقه، به نبرد با وى شتافت، امّا فراوانى پیروان حمزه موجب شد که عیسى تنها با کشتارى گسترده بتواند آشوب را فرونشاند، از این رو، آنان را تا زابلستان و کابل و قندهار تعقیب کرد و ده هزار تن از یاران حمزه شارى را از پاى درآورد و شورش را با شکست روبرو ساخت.

جنبش مردم طبرستان
در سال 185 هجرى ، مردم طبرستان، به انگیزه برکنارى مهرویه رازى ، که از سوى هارون الرشید به فرماندارى منطقه منصوب شده بود، به پا خاستند و خود، عبدالله بن سعید خرشى را به جاى او نشاندند و چون به هدف خود دست یافتند، آرام گرفتند.

جنبش رافع
در سال 190 هجرى ، فردى به نام رافع ، نوه نصربن سیّار ، در سمرقند نداى مخالفت با حاکمیّت عباسیان سر داد و هارون الرشید را از خلافت برکنار دانست. على بن عیسى بن ماهان که از جانب هارون فرماندارى منطقه را بر عهده داشت، به مقابله با او پرداخت و سرانجام هرثمة بن اعین از سوى هارون براى نبرد با وى گسیل شد. سمرقند که کانون شورشیان بود، به محاصره درآمد و رافع و گروهى از یاران و بستگان و همرزمانش به قتل رسیدند و شهر از اشغال خارج شد.

جنبش ابوعُمَیطر
در سال 195 هجرى ، فردى از تبار یزید بن معاویه ، به نام على بن عبدالله بن خالد ، معروف به ابوعُمَیطر در شام برخاست و ادّعاى حکومت کرد، جمعى از مردم آن خطّه نیز به او پیوستند و سلیمان بن منصور ، فرماندار شام را از سرزمین خود راندند. محمد بن صالح ، در رأس سپاهى به نبرد با ابوعُمَیطر پرداخت، او را گرفت و به زندان افکند، امّا پس از جندى ، وى از زندان گریخت و پنهانى زیست و بار دیگر عبّاسیان بر شام چیره شدند.

جنبش نصربن سیّار
در سال 198 هجرى ، نصر بن سیّار بن شیث عُقَیلى ، که پس از مرگ هارون الرشید با فرزندش امین عبّاسى بیعت کرده بود، از شکست امین آزرده شد و به انگیزه مخالفت با مأمون ، در ناحیه شمالى حلب، در سرزمین مُضَر به شورش برخاست و بر منطق بسیارى چیره شد. وى گرچه در سال 198 در نبرد با طاهر ذوالیمینین تاب پایدارى نیاورد و عقب نشست، در سال 199 امّا بار دیگر نیرو گرفت و حرّان را محاصره کرد. این بار، مأمون ، عبدالله بن طاهر را به جنگ او گسیل داشت و پس از یک سال مقاومت، او را گرفت و به بغداد فرستاد.

جنبش ابن طباطباى علوى
در سال 199 هجرى ، محمد بن ابراهیم بن اسماعیل (دیباج) بن ابراهیم، از تبار امام حسین علیه السلام ، معروف به ابن طباطباى علوى که از پیشوایان زیدیه بود، مردم را با شعار الرضا من آل محمد به قیام براى عمل به کتاب و سنّت فرا خواند. قیام او در کوفه دو ماه بیش نپایید و او که رهبرى قیام را بر عهده داشت، در سنّ بیست و شش سالگى بر اثر مسمومیّت درگذشت و به پیروان خود سفارش کرد که پس از او، با على بن عبیدالله بن حسین پیمان بندند.

جنبش ابوالسرایا
در سال 199 هجرى ، جنبش سرى بن منصور شیبانى ، معروف به ابوالسرایا در عین التمر رخ داد و پس از بارها رویارویى با عبّاسیان، مناطق پیرامون بغداد، بصره، واسط، اهواز، فارس و مدائن، همگام با قیام ابن طباطباى علوى ، به تصرّف وى درآمد. به گونه اى که براى اداره امور این مناطق، فرماندارانى به این سو و آن سو گسیل داشت و مردمان را به پیروى از علویان فرا خواند. حسن بن سهل ، براى نبرد با وى ، هرثمة بن اعین را مأمور محاصره کوفه کرد، امّا ابوالسرایا به قادسیّه و از آنجا به خوزستان گریخت و سرانجام در منطقه جلولاء طى نبردى با حمّاد کندغوش به قتل رسید. قاتلان، سر او را به مرو، نزد مأمون فرستادند و پیکر او را به بغداد بردند و آن را بر فراز پل دجله آویختند.

جنبش بابک خرّمدین
به سال 200 هجرى ، در ادامه شورش خرّمدینان، بابک در آذربایجان و ارمینیه به پا خاست و مردم را به شورش بر ضدّ عبّاسیان فرا خواند. پیش از او، جاودان بن سهل، با تبلیغ آیین مزدک و اعتقاد به تناسخ، بر عباسیان شوریده بود و اینک، بابک با جانشینى او و با شعار خونخواهى ابومسلم خراسانى قیام کرد. شورش بابک ، که تا نواحى همدان و اصفهان نیز گسترش یافت، بیست سال به درازا کشید و سرانجام در سال 223، افشین ، وى را گرفت و به بغداد برد و به دستور معتصم عبّاسى در سامرّا به قتل رسید.

جنبش زید بن موسى
زید بن موسى بن جعفر ، برادر امام رضا علیه السلام ، که در جنبش ابوالسرایا نیز شرکت داشت و از جانب وى به فرماندارى بصره و اهواز منصوب شده بود، پس از سرکوب قیام به زندان افتاد، امّا چندى که گذشت، از زندان گریخت و در سال 200 هجرى در ناحیه انبار قیام کرد و بصره را به تصرّف خود درآورد. على بن سعید ، از عوامل مأمون در منطقه، با او به نبرد برخاست و با یورش به بصره او را دستگیر کرد و نزد مأمون فرستاد. مأمون وى را با میانجیگرى امام رضا علیه السلام بخشید و رها کرد.

شورش عبّاسیان در بغداد
در سال 200 هجرى ، پس از اعلام ولایتعهدى امام رضا علیه السلام از سوى مأمون ، جمعى از عبّاسیان بغداد، به مخالفت با این اقدام مأمون برخاستند و خواهان انتخاب فردى از خاندان عبّاسیان شدند، از این رو، ابراهیم فرزند مهدى عبّاسى مردم را به پیمان با خود فرا خواند و از جمله، مطّلب بن عبدالله ، سدّى ، نصر و صیف به یارى او شتافتند و در خطبه نماز جمعه، مأمون را از حکومت عزل کردند و پس از اعطاى لقب (مبارک) به ابراهیم ، با او بیعت نمودند. پس از یازده ماه و دوازده روز، بغدادیان بر ابراهیم شوریدند و با دستگیرى او، شورش را فرو نشاندند.


 نوشته شده توسط محمد گودرزی در دوشنبه 86/7/30 و ساعت 1:5 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

خورشید هشتم
محمد گودرزی
بنده در سال 1360 در خانواده ای مذهبی در تهران به دنیا آمدم. تحصیلات خود را تا مقطع پیش دانشگاهی در همانجا گذراندم و سپس برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه وارد مشهد شدم.در مشهد مدت 6 سال در مدرسه علوم دینیه امام محمد باقر علیه السلام تحصیل کردم و از خرمن اساتید گرانبهایی چون آیت الله رضازاده، آیت الله سیدان ، حجت الاسلام و المسلمین دهشت و جناب حجت الاسلام والمسلمین دیانی ، خوشه هایی گرانبها چیدم. و هم اکنون در رشته علوم حدیث در دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشغول به تحصیل می باشم.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 3
مجموع بازدیدها: 234279
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه